همه چی از اون جایی شروع شد که یکی برای انتقام کردن بچه گانه (یا بهتره بگم احمقانه) دست به کار احمقانه تری زد!
توضیحش خیلی ساده است میدونست با اذیت کردن من میتونه روی اون کسی که میخواد تاثیر بذاره اما زهی خیال باطل که من اصولاً چیز خاصی توی زندگیم برای مخفی کردن ندارم حتی مکالمه هام با فلان آقا یا دیدارم با فلان خانم!
و وقتی که با اعتراض به پدرم گفتم هر کسی هر غلطی بخواد میتونه بکنه اما چرا با ابروی من بازی میکنه گفت خودت نگاه کن ببین توی دستگاه خدا چه جایگاهی داری!واسه اولین بار اعتراف کردم که حاضرم سرم بره اما اعتمادی که توی این یک سال دوباره و پله پله محکمش کردم از بین نره!
بهم میگه به نظرت یه وبلاگ مذهبی چقدر ارزش داره .... من میگم من هر روز به اینجا میرسم باز خوبه استدلالت مذهبی بودن و استدلال من فقط دلم!
مسخره ست .... نمیدونم چقدراعتقاد به چشم زدن و ... داری اما تا 2 شنبه انگار همه چیز عالی بود و بعد یهو انگار همه چیز شد "افتضاح"!
هرچند این وسط چمدین بار درجه ی افتضاحی تغییر کرد ... و باز هم پدرم بود که تا سحر کنارم نشست و صحبت کرد
بابا یه چیز جالی گفت که چند ساعت قبلش همینو یکی دیگه با سند گفت!
بابا گفت آدم نباید کاری کنه که حتی در معرض اتهام قرار بگیره...میبینی بابا هم با تجربیاتش به چیزی رسیده که امیرالمونین میگن!
تو نمیفهمی هیچ کی توی دنیا نمیفهمه ارزش بعضی چیزا چقدر زیاده!و وقتی میفهمی که از دستش بدی ...
ازش متنفرم ... به خاطر حماقتش!به خاطر اینکه نصف عمری که کرده عقل توی سرش نیست ... به خاطر اینکه مجبورم هر روز بهش لبخند بزنم .... میفهمی یعنی چی؟ ته دلت پر از حس بی خود "دوست نداشتن"ه و ظاهرت لبخند ظاهری!
این روزها برام روزهای پر از درس گرفتنه ...هر چند درس پس دادنش قیمتش سنگین بود
خدایا شکرت ....
اول دعای افتتاح میگه:
ایقنت انت ارحم الرحمین فی موضع العفو و الرحمه و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه....
توضیحش خیلی ساده است میدونست با اذیت کردن من میتونه روی اون کسی که میخواد تاثیر بذاره اما زهی خیال باطل که من اصولاً چیز خاصی توی زندگیم برای مخفی کردن ندارم حتی مکالمه هام با فلان آقا یا دیدارم با فلان خانم!
و وقتی که با اعتراض به پدرم گفتم هر کسی هر غلطی بخواد میتونه بکنه اما چرا با ابروی من بازی میکنه گفت خودت نگاه کن ببین توی دستگاه خدا چه جایگاهی داری!واسه اولین بار اعتراف کردم که حاضرم سرم بره اما اعتمادی که توی این یک سال دوباره و پله پله محکمش کردم از بین نره!
بهم میگه به نظرت یه وبلاگ مذهبی چقدر ارزش داره .... من میگم من هر روز به اینجا میرسم باز خوبه استدلالت مذهبی بودن و استدلال من فقط دلم!
مسخره ست .... نمیدونم چقدراعتقاد به چشم زدن و ... داری اما تا 2 شنبه انگار همه چیز عالی بود و بعد یهو انگار همه چیز شد "افتضاح"!
هرچند این وسط چمدین بار درجه ی افتضاحی تغییر کرد ... و باز هم پدرم بود که تا سحر کنارم نشست و صحبت کرد
بابا یه چیز جالی گفت که چند ساعت قبلش همینو یکی دیگه با سند گفت!
بابا گفت آدم نباید کاری کنه که حتی در معرض اتهام قرار بگیره...میبینی بابا هم با تجربیاتش به چیزی رسیده که امیرالمونین میگن!
تو نمیفهمی هیچ کی توی دنیا نمیفهمه ارزش بعضی چیزا چقدر زیاده!و وقتی میفهمی که از دستش بدی ...
ازش متنفرم ... به خاطر حماقتش!به خاطر اینکه نصف عمری که کرده عقل توی سرش نیست ... به خاطر اینکه مجبورم هر روز بهش لبخند بزنم .... میفهمی یعنی چی؟ ته دلت پر از حس بی خود "دوست نداشتن"ه و ظاهرت لبخند ظاهری!
این روزها برام روزهای پر از درس گرفتنه ...هر چند درس پس دادنش قیمتش سنگین بود
خدایا شکرت ....
اول دعای افتتاح میگه:
ایقنت انت ارحم الرحمین فی موضع العفو و الرحمه و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه....
»Mrs. Shin ساعت 2:48 عصر روز شنبه 87 شهریور 23